Sonntag, 13. Oktober 2013

لمپدوزا


مدیترانه:

دهن باز کرده

خون و قربانی می طلبد

لمپدوزا تشنه است

لمپدوزا نفت خونین گناهان بشر را

در سینه اش فرو برده

آتش گرفته می سوزد

لمپدوزا ترومپتی شده است بر دهان صدها گرسنه

وهزاران بی پناه

تا مگر صدایی به بارگاه کبریا برسد

وخدا...

خدا مهماندار حاجی هاست و هم سفره خوانهای مبارک

خیلی سرگرم، خیلی گرفتار

 

لمپدوزا حتی با فواره های خون در دل، نتوانست صدای بیگناهان را به او برساند

مسلمان حج رفته است و در شهوت ریزش گناه های خویش

 مستانه دعا می خواند

و بی خبر

بی خبر ازاشک و آه کودکانی که خوارک ماهی ها شده اند

بی خبر ازمادری که نیمه تن فرزندش دردست، جگر پاره می کند

و از پدری که فرزندش را آبها خورد.

 

مسلمان آنقدر مسلمان است که حتی

این عید را تحریم نکردو شادیانه های خونین قربانی را

لمپدوزا

ماتمسرای آدمخوار!

اینسو نهنگهای سرمایه و دیموکراتهای انسان نما

ژست بشر دوستی را از میله های تفنگ و باروت برای جهان
برای مسلمان هدیه می کند

آنسو سعودیها که خدا را در عمامه و قبا زندانی کرده اند

اینسو برج و باروی تبرک غرب

آلوده با خونهای افریقا، آسیا و سرزمین های دور

آنجا کعبه خالی از روح خدا

لمپدوزا!

تو فریاد نیازمندان را در عمق دریاها ببر

شاید خدا در دل یک ماهی پناه برده باشد

شاید در برگ مرجانی  خفته باشد

شاید درته تن مدیترانه زیر ریگها رفته باشد

شاید

و شاید برای حاجیان سفره می چیند

لمپدوزا!
 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen