Montag, 2. Januar 2012

از زهر خوردن سقراط حکیم تا زهر خوراندن مدعیان دین!

ناديه فضل
2009


از زهر خوردن سقراط حکیم تا زهر خوراندن مدعیان دین!

تیزاب پاشی برصورت دختران قندهاردر نوامبر سال 2008 میلادی ومسموم نمودن دوشیزه گان ولایت های پروان و کاپیسا در چند روز گذشته ی سال روان میلادی مرا به یاد پدر علم فلسفه "سقراط" که در سده ی پنجم قبل از میلاد می زیست انداخت که؛
ناآگاهی مردمان عصرش از اهمیت قانون و همچنان تأکید خودش بریک زندگی قانونمند ویراناگذیر به نوشیدن زهر نمود .
مدعیان دین در کشور ما با گسترش دامنه ی وحشت واغتشاش ،پاشیدن تیزاب و خوراندن زهر به دختران دانش آموز و تعمیل خشونت سیمای عریان بی خردی و مسوولیت ناپذیری اجتماعی را به نمایش میگذارند.

 زنان و دختران افغانستان  نخستین شکارها در پنجه های هیولای جهالت و در امتداد درگیری های روانی شماری از به اصطلاح متولیان دین ،مذهب و وابستگان گروه های مافیایی مواد مخدراند.
  مسموم سازی دوشیزه های دانش آموز در ولایت های پروان و کاپیسا  در چندروز گذشته تصویردیگری از شقاوت قرون اوسطی یی  را میدهد که درهیچ کتاب و قفسه ی آنرا نمیتوان یافت .
زمانی که بر صورت دوشیزه های معصوم و عفیف ولایت قندهار دست جنایت از پاشیدن تیزاب دریغ ننمود نخستین گامهای رفتن به عمق فاجعه را به صراحت میشد حس نمود و این بار با مسموم سازی دانش آموزان مکاتب، جنایت با چهره ی دیگری ظاهر شد.
سوال در اینجاست که: آیا ایجاد فضای مغشوش در افغانستان طرحیست از جانب کشور های غربی و حامیان دولت طالب گرای کرزی ؟ یا منجلاب سیه اندیشی های برخاسته از کهنه ترین و فرسوده ترین رابطه های سنتی، آنقدر عمیق است که حتی پدیده های مثل ناموس داری و غیرت را در کشور نیز کاملأ محونموده است.
اگر به تاریخ سالهای نه چندان دور افغانستان دقت نماییم و پیکره های خاک آلود رابطه های به اصطلاح غرور ساز را دستی بکشیم،بدون تردید متوجه خواهیم شد که؛ تقلب و سازش درشت ترین عناوین را زیر نام افتخارات ملی  برای مردم این کشور در  برگهایی از تاریخ درج نموده و ورقه های موهومی  را در هاله ی بنام تاریخ خلق نموده است.
 همچنان پدیده های به اصطلاح "غرور ملی" و"غیرت" نیز در محدوده ی خواستهای سیاسی شماری مطرح میگردد و به گونه ی پاشیدن خاکی میشود در چشم مردم.
  در نهایت با ضعیف  ترین باد این کاخ ساخته و پرداخته ی تفکرات پوسیده فرومی پاشد ، چنانچه و ضاحت این ادعا را  در برخورد به اصطلاح" مردان؟" این کشور در برابر دختران و کودکان معصوم به سادگی میتوان دید.
تجاوز بر کودکان ،سربریدن نوجوانان،تجاوز بر ناموس هموطن خویش اینها را با کدام توجیهی زیر پرده ی اصطلاحاتی مثل" ناموس داری" و"غیرت افغانی" خویش پنهان میدارند؟
 شعله های دانش ستیزی به اصطلاح متولیان دین با تکفیر دگر اندیشان و آتش زدن روح جامعه   فروننشسته و اکنون ارضای غریزه های قدرت طلبی و زیست طفیلی خویش رادر  اِعمال خشونت بر دختران وزنان به دست میاورند؟
در سالهای پس از شقاوت طالب ها و گروه های بنیاد گرای افراطی ،با وجود محدودیت های بسیار زنان افغانستان توانسته اند با حضور متبارز خویش در اجتماع همچنان سهمی در امور سیاسی این کشور داشته باشند.
هرچند کار وفعالیت زنان در افغانستان تا اکنون آنچنانیکه لازم است شکل نگرفته و تنظیم نیافته است ولی با آنهم حضور زنان در عرصه های گوناگون سیاسی ـ اجتماعی و فهم زنان در امور، هراس وَ وهمِ تلخی را در رگ و روان بنیادگرایان ایجاد و خلق نموده است که سبب واکنش های شدید آنان، آنهم به شنیع ترین و بدترین وجه ممکن آن گردیده است.
اما این اعجوبه های تاریخ  با پاشیدن تیزاب به صورت دختران مکاتب و یا مسموم سازی آنان چه هدفی را دنبال مینمایند؟
پاسخ روشن است در پیامد چنین  کنش های شقاوت آمیز،بازهم گسترش وعمق گیری جهالت وحشتباری را میتوان دید.
"طالبان میانه رو" به قول رییس جمهور افغانستان و بنیاد گرایان افراطی همسنگر رییس جمهور براین امر کاملأ واقف اند که با جلو گیری از گسترش مدنیت و تعلیم به ویژه در اجتماع زنان افغانستان، راه  دوام عمر طفیلی آنان همچنان طویل باقی میماند.
زمامداران نفـَس وجان مردم افغانستان، با تلاش های گوناگون پرده ی ضخیمی برجنایات این عَلـَم برداران  خون آشام تباهی و سیاهی افگنده ، زیر نام "میانه رو" ، "جنگجو" و القابی شبیه به اینها،  حضور آنان را در عرصه سیاسی ودر سطح جهانی همچنان خواهان اند.
با آنکه به قول نویسنده ی امریکایی "بنیامین فرانکلین" دشمن کوچک وجود ندارد! ولی در افغانستان جنایت کاران نیز دسته بندی شده وبا میانه روساختن آنان عرصه ی سیاست ودولت داری را  بر روی آنان باز نگه میدارند.
چگونه در سرزمین بزرگان دانش و مدنیت مثل ابو علی سینای بلخی ، مولانای جلال الدین محمد  بلخی ،رابعه بلخی ،جامی ،ابونصر فارابی ، وامروزی ها لیلا صراحت روشنی ، واصف باختری ،قهار عاصی،لطیف ناظمی،کاظم کاظمی  ودانشمندان بسیاردیگر
گستره ی جنایت و شقاوت تا بی نهایت رسوایی ادامه میابد؟
اشکال در چه است؟
آیا اینهمه درد و بی آبرویی بنام های گونه گون و پیروی از اندیشه ها و تفکرات کهنه و فرسوده تنها عامل اینهمه بدبختی در افغانستان است که به اصطلاح" مردان؟" این کشور حتی ظلم و جنایت بر ناموس خودی را نیز جزء از مباهات و افتخار" مرد؟" بودن خویش می پندارند و با مشت زدن بر دهان زنان ،خواهران و مادران خویش تـَوَهُم  به اصطلاح "مرد؟" بودن خویش را تثبیت میکنند و یا اصل و پدیده "غیرت ومردانگی ؟"وهیا هوی ناموس داری در افغانستان فقط برای مردم فریبی استفاده میشد و هیچگونه  نشانه ی از آن را نه داشته اند و نه هم دیده اند؟
درضمن چرا مردم عوام افغانستان به این سادگی به قهقرای باور های مجهول کشاینده شده و مورد سوء استفاده های سمتی ،منطقه یی و پدیده های دیگر واقع میشوند؟
 با توجه به ارقام و آمار بالای  بیسوادی در افغانستان، نبود منابع روشنگر و دست نداشتن به آگاهی لازم یکی از زمینه ها برای گسترش کهنه گرایی واستفاده ی سوء از آنهاست.
از همه  وَ هم انگیز تر  باور های شبه دینی و مذهبی که آمیزیشیست از خرافات ،رابطه های سنتی ،قومی ،قبیله یی ،منطقه یی واقوال کمتر واقعی دینی ، یکی دیگراز زمینه هایی  دستبرد بر داشته های مردم وسوء استفاده از باور ها واعتقادات راستین مذهبی عوام است.
 در نهایت این عوامل و انگیزه های مسبب چنین عوامل، دلیل بر  تکامل تحجراندیشی در میان انبوهی از مردم میگردد که نا خود آگاه در گودال این مصیبت ها فنا میشوند.
با آنکه اصل های غیرت مداری و انسان پروری در جامعه گنگ و کم رنگ میشوند این جنایتکاران با تلاش برچهره نمایی به اصطلاح "مردانه؟ و مسلمان؟" در درون و برون از مرز های افغانستان به "غیرت فروشی" پناه میبرند با آنکه خود نیز میدانند که این متاع کهنه خریداری نیز ندارد.
 با آنهم قتل ناموسی ، زهر پاشی در مکاتب و نیز تیزاب پاشیدن بر صورت دختران و تجاوز بر کودکان را شاید روکشی بدانند برای دغدغه ها ووسوسه های روحی و روانی خویش که باتوجه به پیروی  عاری ازخـِرَد آنان از دیدگاه های تاریک  رهبران ایشان پدیده ی نیست دور از انتظار.
سقراط حکیم بنابر نادانی مردمان زمانه اش از اهمیت قانون جام زهر را عاقلانه نوشید.
اجاره داران دین در کشور ما فضاء را چنان آلوده و ننگین ساخته اند که دریغم میاید برای نجات از این ننگ، نوشیدن جام زهری را به آنها توصیه کنم.
امید من برای رهایی از گرداب جهالت و پنجه های خونین هیولای شقاوت تحجرگرایی، به آگاهی و انسجام آن دوشیزه گان و بانوان هموطنم و آن انسانهایست که به این بیت شیخ الاجل سعدی بزرگ معتقداند...
                       گرت از دست برآید دهنی شیرین کن
                        مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی !

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen